دانلود رمان ارس و پریزاد pdf زینب رستمی

دانلود رمان ارس و پریزاد pdf زینب رستمی

ژانر :

امیر پارسا ،جواهریان مرد مذهبی و جذابی است که همه ی مسئولیت خاندان به روی دوش اوست! حالا باید به خاطر مصلحت خانواده با دختر عمه ی بزرگش نازلی) ازدواج کند؛ ولی او دلباخته ی دختر عمه کوچک خود است و هیچکس از این عشق مخفی امیر به پناه خبر ندارد، سمت دیگر ماجرا به نازلی و پناهی بر میگردد که مثل خواهر با هم بزرگ شدند ولی هر دو از کودکی دل بستند به امیر پارسا همین باعث میشود تا رو به روی هم قرار بگیرند و حالا که قانون خانواده باید اجرا بشود همه چیز به هم میریزد چون پناه یا باید از این عشق ،بگذرد یا جلوی کل خاندان بایستد ...

  • کیفیت pdf
  • مدت زمان 3633

دانلود رمان ارس و پریزاد pdf زینب رستمی

گوشه ای از رمان

هر دو استرس داشتند و رسماً لال شده بودند! هم خنده ام گرفته بود هم کم کم کلافه می‌شدم، نمی‌فهمیدم چرا مثل آدمیزاد با هم حرف نمی‌زدند! وقتی انگشت هایم دور فنجان هات چاکلت حلقه شده بود، اعتراض کردم: یا حرف بزنید یا من پا میشم میرم اون طرف می‌شینم حوصله‌م سر رفت خب کافه تقریبا شلوغ بود و در فضای کم نور و شاعرانه‌ اش جدیدترین آهنگ شادمهر پخش میشد. سپیده زیر چشمی به سیاوش نگاهی کرد و باز سرخ و سفید شد. دختر خجالتی و آرامی بود. رو به سیاوش تشر زدم: مگه به هفته مخ منو

نمی‌خوردی که کمکت کنم به سپیده حرف دلتو بزنی، آقا سیاوش؟ چیشد پس؟ حالا که سپیده اینجاست زبونتو موش خورده؟ او همسایه بغلیمان بود و سپیده هم باشگاهی‌ ام چند سالی میشد که با هم تکواندو کار می‌کردیم. من رویای تیم ملی و المپیک داشتم و دختر کوچک خانواده‌ بصام برای فرار از سختگیری های مادرش به تکواندو پناه آورده بود. سیاوش هی رنگ عوض می‌کرد دست هایش هم عرق کرده بود. -پناه خانم چند لحظه اجازه بديد من.. من حرفامو جمله بندی کنم. انگار می‌خواست کنفرانس ادبیات بدهد! یکی از گارسون های

جوان از پشت سرمان رد شد. سفارش میز کناری دستش بود. به ساعت مچی ام نگاه کردم و جواب دادم: چهل دقیقه‌ست اینجاییم نکنه مثل کارتن فوتباليستا تو دلتون دارید با هم حرف میزنید من نمیفهمم؟ سپیده محجوبانه خندید سیاوش این بار سرخ و سفید شد…  همدیگر را دوست داشتند دیروز سپیده پشت گوشی تقريبا التماس می‌کرد که در اولین قرار کنارش باشم و تنهایش نگذارم سال‌ها زیر سایه‌ی مادر مستبد و حساسش جز درس خواندن کار دیگری نکرده بود. هر چقدر من عاشق حضور در جامعه و دفاع از حقوق زنان و شرکت در …

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(