ناریا دخترکی کم شنوا با دستانی هـنرمند برگ گل لطیفی از باغ دلربای زیبـایی ها دختری به سادگی و دلنوازی اوراق شعر و سرسختی سنگ صبور! مهربانی پر متانت که پشت پا خورده و زخم دیـده ی خواهر دوقلوی بی رحم خودش بود که از شباهت بی اندازه ایی که به او داشت سوء استفاده کرد و با حیله گری همسرش را تصاحـب نمود و سرنوشـت و تقدیر هر دویشـان را به ورطه ی نابودی کشاند، اما ...
- کیفیت pdf
- مدت زمان 873
دانلود رمان سراشیبی عشق لیدا صبوری بدون دستکاری
ژانر : دانلود رمان عاشقانه
خلاصه رمان سراشیبی عشق
نیمه های شب بود هنوز خوابش نبرده بود تصمیم گرفت به طبقه پایین بره و کمی آب بخوره پا درد داشـت آروم و بی صدا قدم برداشت بعد از خوردن آب دوباره برگشت به اتاقش … در اتاق بیتا نیمه باز بود آروم در رو باز کرد و نگـاهی به داخل انداخت. در خواب بود. میدونست خواهرش خواب سنگینی داره. وارد اتاقش شد جلوتر رفت و تو نور کم چراغ خواب به صورتش خیره شد همون صورتی که خودش داشت همون چشمها و همون لبها تنها فرقشون توی قلبهاشون بود.
اون دریایی از آرامش بود و بیتا بیرحم و سنگدل هر دو تو یه روز و سـاعت بدنیا اومده بودند فقط اون ده دقیقه از خواهرش بزرگتر بود از روزی که خودش رو شناخت و زندگی رو درک کرد یه فرق بزرگ بین اونها بود. بیـتا با مـادر به همه مهمونیها و جشنها میرفت و بنیتا هرگز حق نداشت تو مهمونیهای رسمی همراه خانواده باشه. اون مـادر زادی کر و لال بدنیا اومده بود و این از نظر خانواده اش یه جرم بود. تنها کسی که خیلی دوستش داشت پدر مهربونش بود که از دنیا رفت و بنیتای مظلوم رو تنها گذاشت. با اینکه بیست و دو سالش بود منزوی و تنها زندگی میکرد مادر بیشتر اوقات با دوستانش به مهمانی و گردش میرفت اصلا اساس و طریقهی زندگیشـون به این شکل بود که هر کسی راه خودش رو بره.
مادر سر هر ساعتی که دلش میخواست به خونه برمیگشت و بیتاهم مثل مادرش یاد گرفته بود زندگیشو با سـرگرمیهـای پوچ بگذرونه و وقتش رو هدر کنه. اون هرگز ادامه تحصیل نداد و تو مدرسه هم شاگرد ضعیفی بود برعکس بنـیتا که درسش رو تو دانشگاه با نمرات عالی طی کرد و موفق بود. همیشه نقاشیهای خواهرش رو به مسخره میگرفت و کارهاش رو پوچ میخوند. اون حتی به دوستانش نگفته بود که خواهر دو قلویی که شباهت عجیبی بهش داره تو این دنیا وجود داره… چون شرم داشت بگه خواهرش سمعک میزنه و باید با زبان اشاره باهـاش صحبت کرد… همیشه ازش دوری میکرد …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(