دانلود رمان نامشروع pdf غزل ریاحی

دانلود رمان نامشروع pdf غزل ریاحی

ژانر : -

نامشروع روایت زندگی جانان است ‌‌. جانـانی که در مهمانی یکی از دوستانش توسط فردی ناشناس مورد تجاوز قرار می گیرد و این در حالیست که فقط چند هفته به عروسیش مانده است . زمانی همه چیز خراب می شود که متوجه بارداریش می شـود و این تازه اغاز ماجراست ...

  • کیفیت pdf
  • مدت زمان 1830

دانلود رمان نامشروع pdf از غزل ریاحی رایگان

ژانر :

خلاصه رمان نامشروع غزل ریاحی

حاج بابا در را باز می‌کند و دیاکو ماشین را در حیاط خانه پارک می‌کند. مامان از همان بدو ورودش حاج بابا را با سوالاتش کلافه کرده و من واقعا صبوری حاج بابا را از این بابت تحسین می‌کنم. از اول صبح که راه افتادیم، مامـان انقدر از حاج بابا و نگرانی اش گفت که در اخر حالش بد شد. حاج بابا و مامان وارد خانه می شوند و من به انتظار دیاکو می‌ایستم . دیاکـو هم دقیقا مانند حاج بابا صبور است. خوب به حرف های مامان گوش می‌کرد و دلداری اش می‌داد. بر عکس من که دیگر عصبی شده بودم.

دیاکو بالاخره با ساکی کوچک به سمتم می‌آید و لبخند زنان می‌گوید: چـرا نرفتی داخل؟ شانه ای بالا می‌اندازم: گفتم باهم بریم. سری تکان می‌دهد و مثل همیشه دستش را پشتم می‌گذارد و به داخل خانه هدایـتم می‌کند وارد خانه که می‌شویم، مامان را نشسته بر روی مبل می‌بینم که تند تند پایش را تکان می‌دهد. عادت همیشگی اش است، هـرگاه که حالات منفی داشته باشد این گونه می‌کند.

حاج بابا سینی به دست از اشپزخانه بیرون می‌اید و رو به ما می‌گوید، حـاج بابا: بفرمایید چایی… تو این سرمای آذرماه و خستگی راه، این چایی بدجور می‌چسبه.دیاکو: دست شما درد نکنه حاج بابا. حاج بابا سیـنی را بر روی میز مقابل مامان می‌گذارد‌. حاج بابا: سر شما درد نکنه پسرم. نگاهی به دیاکو می‌ندازم. +برو یک ابی به دست و صورتت بزن بـعد بیا.. چشمات قرمز شده.. اصلا برو رو تخت من بخواب هوم؟ دستش را نوازش وار بر شانه ام تکان می‌دهد. -نه عزیزم.. میرم خونه. حاج بابا: کجا پسرم؟ ناهار سفارش دادم. دیاکو لبخندی به حاج بابا می‌زند: نه دیگه با اجازتون من برم… حاج بابا دستش را بالا میاورد و با جـدیت می‌گوید، حاج بابا: نه دیاکو جان.. شب برو باباجان.. من امروز حرفا دارم …

دانلود رمان نامشروع غزل ریاحی

  • رمان های مشابه
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(