دانلود رمان من خواب بودم pdf نرگس نجمی

دانلود رمان من خواب بودم pdf نرگس نجمی

ژانر :

نجوا دختری از جنس غم و تنهایی می‌خواهـد زندگی را، زندگی کند ولی هر لحظه به بن‌بست می‌خورد؛ بن‌بست‌هایی که آرکا آنها را باز می‌کند و کم‌کم عشقی جوانه می‌زند! اما در پس این عشق، سایه‌ی زنی نشسته که تاریکی را در قلب نجـوا می‌کارد و آنقدر این جوانه بزرگ می‌شود که تمام اعتمادش از بین می‌رود. آرکا فریاد می‌زند دروغ است و نجوا گوش‌هایش را می‌بندد، سوء تفاهمی به بزرگی نابودی عشق، آنهـا را از هم جدا می‌کند ...

  • کیفیت پی دی اف
  • مدت زمان 1197

دانلود رمان من خواب بودم pdf نرگس نجمی ورژن اصلی

ژانر : 

گوشه ای از رمان من خواب بودم از نرگس نجمی:

وارد آشپـزخانه شدم و در یخچال را باز کردم. برهوت بود و از سرما و زمهریر خالی بودنش لرزیدم. خم شدم و تمام طبقات را نگاه کردم. یک شیشه شیر و یک سیب که نیمی از آن گندیده بود، مثل یک حجم منفور در چشم‌هایم فرو رفت. در را بستم و هم‌زمان با در، چشم‌هایم بسته شد.دستم را به یخچال تکیه دادم و نفس عمیق کشیدم تا بغض گلوگیرم پایین برود. به سمت تنها کابینت دیواری رفتم و بازش کردم، قرص‌های بابا را برداشتم و از آشپزخانه بیرون رفتم. جلوی در اتاق ایستادم و به چشم‌های بابا که بسته شده بود نگاه کردم و لبم را گزیدم. -بمیرم برات که گرسنه خوابیدی. قطره اشکی که می‌رفت روی گونه‌ام بنشیند را پاک کردم و جلو رفتم. شیشـه‌ی قرص را کنار تشک کهنه‌اش گذاشتم و پرده‌ی تور سفید را کنار زدم‌ و پنجره را بستم.

کنار تشـکش نشستم و به پلک‌های بسته‌اش خیره ماندم. هر‌بار همین بود، هر بار که از دیالیز بر‌می‌گشتیم تمام جانش کشیده می‌شد و پیش از این‌که بتوانم چیزی برای خوردن پیدا کنم به خواب می‌رفت. دستم را روی موهای کم‌پشت و سفیـدش کشیدم. پلک‌هایش آرام تکان خورد، اما مگر دست خودم بود نوازشش؟ دستم را روی گونه‌ام کشیدم و تری اشک را با سر انگشت‌هایم حس کردم. اگر پلک باز می‌کرد و مرا به این حال می‌دید دیگر نمی‌توانستم آرامش کنم. پارچ استیل را برداشتم و لیوانش را پر از آب کردم و بلند شدم.پتوی آبی زمخـت را باز کردم و لبه‌اش را که در اثر کهنگی یا ریش ریش شده بود و یا زبر، تا زدم تا صورتش را آزار ندهد. پتو را آرام رویش انداختم و از اتاق بیرون رفتم. وارد هال شدم و همـان‌جا کنار دیوار نشستم و چشم دوختم به تلویزیون بیست و یک اینچ قدیمی که خاموش بود، که اگر خاموش هم نبود صدایش در نمی‌آمد. تصویر تک لامپ وسط سقف روی شیـشه‌ی تلویزیون افتاده بود. سرم را به دیوار تکیه دادم تا تصویر واقعی این منبع نور کم‌رنگ را ببینم.

دانلود رمان من خواب بودم از نرگس نجمی

“خدا، نمی‌شد یه کورسویی هم به دل من می‌دادی” چشم بستم و از شـدت عجز به اشک‌هایم اجازه دادم که ببارد. هربار که از بیمارستان بر‌می‌گشتیم حال بابا بدتر و من با دیدن حال او، افسردگی‌ام عمیق‌تر می‌شد. خسته بودم، مثل آخرین نفـس‌های باطری ساعت که سه روز بود روزانه دو ساعت عقب می‌ماند. مثل عروسک تدی پشمی یادگار برادرم که نه تنها چشم‌هایش را از دست داده بود، که پشم‌هایش از لای درزهای تـن پوش سفیدش بیرون زده بود.

دستم را روی زمین گذاشتم و بلند شدم. مانتوی مشکی بور شده‌ام را برداشتم و دست در جیبش فرو بردم. پول‌های مچاله شده را بیرون کشیدم و دانه دانه اسکناس‌ها را باز کردم و شمردم و آرزو کردم کاش شمردن بلد نبودم که ده هزار و هفتصد تومان را به سینه بچسبانم و بخندم از اینکه می‌توانم نان بخرم و تخم مرغ. مانتو را تنم کردم و از در بیرون رفتم. پله‌های شکسته را شمردم و با عدد پنج وارد حیاط شدم. نه گـلی بود و نه گیاهی، حوض آبی بود که تمیز بود، اما ماهی نداشت، آب نداشت. خاک بود که دستی در آن دانه نمی‌کاشت. وارد کوچه شدم و هنـوز در را نبسته بودم که صدای کربلایی حسن را شنیدم.

دانلود رمان من خواب بودم pdf نرگس نجمی بدون دستکاری

  • رمان های مشابه
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(