دانلود رایگان رمان سالوادور pdf مارال.میم

دانلود رایگان رمان سالوادور pdf مارال.میم

ژانر : -

خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تلاطم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید... از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به فاصله‌ی یک روز از میان یک زندگی مرفه به یک زندگی معمولی سقوط میکند… و در بین تقلاهایش سالوادوری پیدا میشود که…

  • کیفیت pdf
  • مدت زمان 1526

 دانلود رایگان رمان سالوادور pdf مارال.میم رایگان

گوشه ای از رمان سالوادور مارال.میم :

روی صنـدلی چـرمی قهـوه ای رنگ، روبه روی میز کار نشـسته بودم میـز کاری که هیچ کسـی پـشتش نبود تقریبا ده دقیقه ای میشـد که از جملـه‌ی “دو دقیقه بعد اونجام” شایان گذشته بود خمیازه ای کشیدم و چشم.هام رو بستم سرم رو به پشتی صنـدلی تکیه دادم… محـیط دارک کافه در عین آرامش، واقعا خفه کننده بود! از یک طرف رنگ‌هـایی مثل سیاه قهوه ای و هرزگاهی کرمی از یه طرف دیگه بوی گند سیگار و دودش که مثل یه مه غلیـظ همه محیط رو گرفته بود واقعا آدم و خواب آلود می‌کرد.

با صدای باز شدن در چشم‌هام رو باز کردم و به سـمت در نگاه کردم بالاخره پیداش شد؛ تو فاصله‌ای که در رو می‌بست از جام بلند شدم. -سلام. با لبخـند عریضی جوابم رو داد: سلام شرمنده دیر کردم. برخلاف تصورم نرفت پشت میزش بشینه، بلکه اومد و روی صندلی مجاور صندلی خودم نشست. با نشستنش من هم نشستم که خودش سر صحـبت رو باز کرد: خب اول از همه شرمنده به خاطر دیر رسیدن من آدم بدقولی نیستم فقط ترافیک شهر ما دیگه ترافیک قدیم نیست! خندیدم این شایان اصلا شباهتی به شایانی که هفته‌ قبل تو خونه اشـون دیده بودم نداشت.

دکمه کتش رو باز کرد و به سمت میز عسلی خم شد، پوشـه‌ی مشکی رنگش رو برداشت و با دقت شروع کرد به انتتـخاب یکی دوتا برگه و بعد از پیدا کردنـشون گرفت سمت من و قبل اینکه فرصت سوال پرسیدن پیدا کنم خودش پیش دستی کردو گفت: اینا یـه چند تا برگه‌اس که شما باید امضا کنین و اینکه ما فـقط اینجا رو نداریم؛ یعنی اگه این محـیط رو دوست نداری، می‌تونی تو هر کدوم از دوتا کافه‌ی دیگه که می‌خوای کار کنی راستش اینجا رو به سـلیقه‌ی من چیدن منم که عاشق رنگ‌های تیره ام علـى الخصوص سیاه. با تعجب به چـشم‌هاش خیره شدم؛ به قدری تیره بود که آدم توش غرق شه شایدم بخاطر رنگ محیط بود در هر حال هیچ چـیزی رو نتونستم از چشم‌هاش بخونم برای همین اخـم ریزی کردم و با نهایت آرامش گفتـم شما که برای من  . . .

ژانر :  – 

دانلود رایگان رمان سالوادور مارال.میم

  • باکس دانلود
  • رمان های مشابه
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(