با وجود مخـالفت های زیاد، مادرِ جـیران تصمیم به ازدواج با صاحبکار خود یاشار میگیرد؛ اما درست ده دقیقه بعد از عقد در جشن عروسی اش و درست جلوی چشمان جیران خودکشی میکند! با ورود امیر بهادر پرده از رازهای گذشته برداشته و جیران متوجه میشود که ازدواج مادرش با یاـشار، یک تله بـرای گیر افتادن خـودش است، رازهایـی که به مرور برملا میشود و . . .
- کیفیت PDF
- مدت زمان 1398
دانلود رمان سوژه pdf ملیکا شاهوردی
ژانر : دانلود رمان عاشقانه
خلاصه رمان سوژه ملیکا شاهوردی :
-نمیذاری بیام تو ماویش؟؟ جیران چادر را در مشتش فشرد و با اخم های درهم به صورت بهادر خیره شد. – نخیر نمیذارم بیاید تو، فرمایشی دارید همینجا بگید آقای بهادر… هنوز حرفش تمام نشده بود که امیر به تندی میان حرفش پرید و گفت: نگو بهادر… دخترک یکه خورد و قدمی به عقب برداشت. -چی بگم؟ بگم آقا امیر؟! نگاه امیر بهادر دور تا دور صورت دخترکش چرخید و در آخر به هاله سیاه زیر چشمانش قفل شد. -نه من نه اسمم امیره، نه بهادر… اسم من امیر بهادره؛ بدم میاد کسی تکی تکی صـدا کنه. دخترک متعجب و با ابروهای بالا رفته به صورت مردانه امیر زل زد.
-یعنی یاشار بهتون میگه بهادر بدتون نمياد، من میگم بدتون میاد؟ -یاشار فرق داره! پوزخندی کنج لب جیران نشست. -چه فرقی داره؟ نکنه فرقش از وسطه من خبر ندارم؟ البته ببخشید… یادم رفته ایشون برادرجون جونی شما هستن. زبانش را روی لبش کشید و به راستی که طـنازی در خون این الف بچه بود. این حرکت از چشمان امیر دور نماند؛ اما خودش، نگاه و قلب بیقرارش را کنترل کرد تا دخترک را معذب نکند. -فرقش اینه که یاشار حرف تو کتش نمیره و خودش هرکاری دوست داشته باشه میـکنه. -یعنی میگید حرف تو کت من میره؟! امیر تاک ابرویی بالا انداخت و خودش را کمی جلو کشید دخترک متوجه حرکتش شد و خواست خودش را عقب بکشد که امیر جلوی چادرش را در مشت گرفت و بدون تماس دستی؛ جیران را وادار کرد که سرجایش بایستد.
-به نظرم یکم تلاش کنم میره، تو چی فکر میکنی جیران بالام؟! دخترک متعجب به امیر خیـره شد آن لحن مردانه و شـیرینش که مخلوط کلمات ترکی میکرد باعث میشد حس های عجیب و غریبی به سراغش بیاید. اینی که گفتید یعنی چی؟! امیر ابرویی بالا انداخت و خودش را عقب کشید چادر جیـران را مرتب کرد و نگاه کوتاهی به صورتش انداخت. دخترکش برایش بیشتر از …
دانلود رمان سوژه از ملیکا شاهوردی
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(